معنی آب رسان عهد قدیم
حل جدول
آبیار
عهد قدیم
عهد عتیق، کتابی که پیش از مسیح نوشته شده است
آبرسان عهد قدیم
آبیار
دهدار عهد قدیم
کدخدا
لغت نامه دهخدا
عهد قدیم. [ع َ دِ ق َ] (اِخ) کتب و اسفار مقدسی که پیش از مسیح نوشته شده است. (از اقرب الموارد). عهد عتیق. رجوع به عهد عتیق شود.
رسان
رسان. [رَ / رِ] (نف مرخم) رساننده و آورنده و همیشه بطور ترکیب استعمال می شود، مانند: سلام سلامت رسان، یعنی سلامی که آرزومند تندرستی و عافیت است و... (ناظم الاطباء). صفت فاعلی است از رساندن. (از شعوری ج 2 ص 12). رساننده، چنانکه مژده رسان و مانند آن. (آنندراج). ابلاغ کننده.
- رسالت رسان، پیام رسان. که رسالت کند:
گر زر فدای دوست کند اهل روزگار
ما سر فدای پای رسالت رسان دوست.
سعدی.
- روزی رسان، رساننده ٔ روزی.رزق رسان. روزی ده. کنایه از خدای که روزی ده مردم است:
خدای است رزاق و روزی رسان.
نظامی.
دگر روز باز اتفاق اوفتاد
که روزی رسان قوت و روزیش داد.
سعدی.
- سلام رسان، رساننده ٔ سلام. برنده ٔ پیغام سلام. ابلاغ کننده ٔ سلام. (یادداشت مؤلف).
- سلام سلامت رسان، یعنی سلامی که آرزومند تندرستی و عافیت است. (ناظم الاطباء).
- مژده رسان، مژده آورنده. (ناظم الاطباء). ابلاغ کننده ٔ مژده. رساننده ٔ نوید.
- نامه رسان، رساننده ٔ نامه. نامه بَر. بَرَنده ٔ نامه. در اصطلاح اداری مستخدمی را گویند که عهده دار رساندن نامه های وزارتخانه یا ادارات یا مؤسسات و بنگاههاست.
|| وفی. وافی. (منتهی الارب). رسا. بالغ. کامل.
- نارسان، نارسا. نابالغ. ناقص. مقابل بالغ و کامل و رسا:
گفت من گفتم که عهد آن خسان
خام باشد خام و زشت و نارسان.
مولوی.
|| رسنده. متصل شونده:
دگر هرکه یازد به چیز کسان
بود خشم ما سوی آنکس رسان.
فردوسی.
سوم دور بودن ز چیز کسان
که دردش بود سوی آنکس رسان.
فردوسی.
چو دستت به چیز تونبود رسان
چه چیز تو باشد چه آن ِ کسان.
اسدی.
به آشنا و به بیگانه جود اوست رسان
اگر سوابق هست و اگر سوابق نیست.
سوزنی.
رسان بود کرم دست او به دشمن و دوست
ندارد آگهی از پایگاهی و سرور.
سوزنی.
و رجوع به رساندن شود.
روزی رسان
روزی رسان. [رَ] (نف مرکب) روزی رساننده. || (اِخ) کنایه از ذات باری. (از لغت محلی شوشتر):
گرم نیست روزی ز مهر کسان
خدایست رزاق و روزی رسان.
نظامی.
غم روزی مخورتا روز ماند
که خود روزی رسان روزی رساند.
نظامی.
دگر روز باز اتفاق اوفتاد
که روزی رسان قوت و روزیش داد.
سعدی.
بمنعم نداده ست روزی رسان
مگر بهر آسایش مفلسان.
امیرخسرو دهلوی.
ز هر توشه کامد ز روزی رسان
مرادی به بی توشه ای می رسان.
امیرخسرو دهلوی.
بی مگس هرگز نماند عنکبوت
رزق را روزی رسان پر میدهد.
صائب.
خدایست رزاق و روزی رسان.
؟
- امثال:
ضامن روزی بود روزی رسان.
(جامع التمثیل).
فرهنگ معین
(رَ یا رِ) (ص فا.) در ترکیب به معنی «رساننده » آید: نامه رسان، روزی رسان.
واژه پیشنهادی
فرهنگ فارسی هوشیار
فرهنگ فارسی آزاد
عَهْدِ عَهْد، یا «عهد میثاق» دوره قیادت شریعت ابهی به وسیله حضرت عبدالبهاء است به مدت 29 سال از 1892 تا 1921 (مجموعه این سه عهد، عصر رسولی را به مدت 77 سال تشکیل می دهد)،
فرهنگ عمید
رساندن
رساننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): روزیرسان، نامهرسان،
معادل ابجد
547